جدول جو
جدول جو

معنی سر هسبی - جستجوی لغت در جدول جو

سر هسبی
سرسری، هول هولکی، با عجله
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سَ رِ سَ)
کنایه از دماغ تازه. (آنندراج) :
در این چمن سر سبز آن برهنه پادارد
که چار موسم چون سرو یک قبا دارد.
صائب (از آنندراج).
- امثال:
زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد، نظیر: بهوش باش که سر در سر زبان نکنی. (امثال و حکم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
از روی شکم سیری، زود و با شتاب، در زمان اندک، از توابع دهستان سه هزارتنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان کمرود شهرستان نور
فرهنگ گویش مازندرانی
آستین
فرهنگ گویش مازندرانی
جدی نگرفتن کار
فرهنگ گویش مازندرانی
ساده لوحی
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بازی ساده با کودکان که از چرخاندن و تکان سر ایجاد شود
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع لنگای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در گردنه ی بین لاشک و کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان رامسر تنکابن، روی تپه
فرهنگ گویش مازندرانی
از روی اهمال کاری را انجام دادن، سرسری، از روی بی میلی
فرهنگ گویش مازندرانی